معرفی وبلاگ
آرزوی خوبی حقایقی جالب و افسانه و نـگاهی به آینـده نـزدیک
صفحه ها
دسته
salllllllllllllam2
salllllllllllllam
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 196784
تعداد نوشته ها : 48
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
گفت مردي به همسرش روزي
من بميرم چگونه خواهي زيست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بميري براي من كافيست!
 
سياستمدار كسي است كه: مي تواند به شما بگويد به جهنم برويد، منتها به نحوي كه شما براي اين سفر لحظه شماري كنيد!
روانشناس كسي است كه: از شما پول مي گيرد تا سوالاتي را بپرسد كه همسرتان مجاني از شما مي پرسد!
 
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نخير، رفته‌اند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نخير، با خانم رفته‌اند!
 
 
 
يه آقا با زنش ميرند پيش دندانپزشك و شروع ميكنه به رجز خواني كه:
آقاي دكتر بيخود وقتت رو با داروي بيحسي و مسكن تلف نكن، يكضرب دندان را بكش و كار را تمام كن.
دكتر ميگه: ايول الله به شجاعت شما، كاش همه مريضا اينطوري بودن! خوب حالا كدام دندانه كه درد ميكنه؟
طرف به زنش ميگه: عزيزم دندان خرابت را به آقاي دكتر نشان بده!

 
بچه: بابا من كي آنقدر بزرگ ميشم كه هر كاري دلم خواست بكنم؟
بابا: پسرم، تا حالا كسي اينقدر بزرگ نشده!
 
 
يارو داشته دعا ميكرده ميگه: خدا را شكر از صبح تا حالا نه عصباني شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم خوردم، ... ولي خدايا از يكي دو دقيقه آينده كه از تخت ميآيم بيرون تو كمكم كن!
 
مامان ساعت 7 صبح ميآد بالاي سرپسرش ميگه: رضاجون بلند شو بايد بري مدرسه ديرميشه.
رضا از زير پتو ميگه: نه من نمي خوام برم مدرسه اونجا هيچكس منو دوست نداره، بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتي فراش مدرسه هم سايه ام با تير ميزنه.
مامانه ميگه: آخه رضا جون نميشه كه نري مدرسه آخه ناسلامتي تو مدير مدرسه اي!

 
 
غضنفر عينك آفتابي ميزنه ميره بيرون خواهرشو ميبينه ميزنه زيره گوشش.. ميگه: اينوقت شب بيرون چيكار ميكني؟! خواهره ميگه عينكتو بردر!! عينكو بر ميداره دوباره ميزنه زيره گوشش ميگه از ديشب تا حالا اينجا چه غلطي ميكني؟؟
 
غضنفر لكنت زبون داشته بهش ميگن هميشه زبونت ميگيره؟ ميگه نه فقط وقتي حرف ميزنم
 
به غضنفر ميگن عروسي پسرت كيه ؟ ميگه: اين چهارشنبه نه.. دوشنبه ي بعد!
 
بعضي عشق ها مثله قصه نوحه
طرف از ترس طوفان مياد سراغت
:
بعضي عشق ها مثله قصه ي ابراهيمه
بايد همه چيزتو براش قرباني كني
بعضي عشق ها مثله قصه مسيحه
آخرش به صليب كشيده ميشي
اما بيشتر عشق ها مثله قضيه موسي است
يه كم  كه دور ميشي يه گوساله جاتو ميگيره
دسته ها : jok
چهارشنبه پنجم 7 1391 6:4 صبح
دانشجوي تهران شمال :
نكته : وقتي مي خونيد اين قسمتو سعي كنيد لباتون تا حد امكان غنچه باشه:
بي ادب , تو واقعا عقلتو از دست دادي . منو ترسوندي بي ...تلفظ : بي ششووور ( اميدوارم ولنتاين كچل شي . بد بد بد)


دانشجوي تهران جنوب:
(.... .... .... ..... ... .. ... ..كلا سانسور شد )


دانشجوي دانشگاه تهران :
وطن فروش مزدور , ليبرال خود فروخته , مخل نظام , تو حق شركت در انتخابات بعدي رو نداري با اون كانديد از خودت نفهم تر , فاشيست تند رو
(توجه داشته باشيد كه موضوع دعوا سياسي بوده)


دانشجوي پزشكي :
در ديكشنري اين بروبچ كلمه ي فحش تعريف نشدست .



دانشجوي هنر:
من شعر دوازدهم از هشت كتاب استاد سهراب رو به تو بي ادب بي فرهنگ تقديم مي كنم اميدوارت گيتارت بشكنه و تا اخر عمر يكه و تنها و بي عشق و ژوليت بموني .
وفتي هم كار بالا مي گيره كاريكاتور همديگه رو مي كشن .


دانشجوي الهيات :
يا ايهو الذي فحشو فحشً فاحشتن اي هستيت به عدم مبدل , اي دچار دور تسلسل شده , اي علتت به ممكن الوجود گرويده , فلسفه ي تو دچار تضاد شده و من به خود اجازه ي بحث نمي دم .... *
*: اين آخري كه گفت از اون ناجوراش بود كه فلش بك زد به دوران دبيرستان و رشته ي علوم انساني كه مي خوند و واسه خودش يلي بود


دانشجوي تربيت بدني:
به من گفتي ... , ... خودتي و جد و آبادت
به همين كوتاهي البته بعدش يه 2 ساعتي بزن بزن مي شه


دانشجوي زبان خارجي :
هنوز دعوا نشده , شروع مي كنن خارجكي بلغور كردن البته به نظر من اگه ترجمه ي حرفاشونو مي دونستند خودشون رو زبونشون فلفل مي ريختن و 2 روز تو اتاق خودشونو حبس مي كردن

دانشجوي حقوق :
تو با اين كارت به حقوق شهروندي من تجاوز كردي و من طبق اصل 153 قانون اساسي حق دارم ازت شكايت كنم و مادرتو به عزات بشونم شما مي تونيد هيچي نگيد اما هر چي بگيد بر عليه شما تو دادگاه استفاده مي شه .
راستي اگه وكيل تسخيري خواستي به خودم بگو 


دانشكده ي كاشون :
كسي با تو حرف نزد . كثافت مرض . از جلو چشام خفه شو . وقتي با من حرف ميزني دهنتو ببند !
( من قصد توهين يه هيشكي رو ندارم )


دانشگاه اهواز :
ولك جاسم بگيرش ، دندوناتو پاره ميكنم ! به كي چپ چپ نگاه كردي ولك ( باقي درگيري فيزيكي و با سلاح سرد انجام ميشه



دسته ها :
چهارشنبه پنجم 7 1391 6:2 صبح
از "كتاب كوچه" ، اثر احمد شاملو
مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را (براي كمك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"!
مرد به قصد فرار به كوچه ‌يي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه ‌يي درافگند.زني آنجا كنار حوض خانه چيزي مي‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آنهياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانهخدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت. پسر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و برزمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!
مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه "دخيلم!". مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به درون خواند.
نخست از يهودي پرسيد .گفت: "اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب مي‌كنم.
قاضي گفت: "دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند!" و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .گفت: "اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام."
قاضي گفت: "پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم استحكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!" و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بي‌مورد محكوم كرد!
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: "قصاص شرعاًهنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي مي‌توان آن زن را بهحلال در فراش (عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش!" مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي‌كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد: "هي! بايست كه اكنون نوبت توست!"
صاحب خر همچنان كه مي‌دود فرياد كرد: "مرا شكايتي نيست. محكم كاري را، به آوردن مرداني مي‌روم كه شهادت دهند خر مرا از كره گي دُم نبوده است.
اتومبيل مردي كه به تنهايي سفر مي كرد در نزديكي صومعه اي خراب شد. مرد به
سمت صومعه حركت كرد و به رئيس صومعه گفت : «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم
شب را اينجا بمانم؟ »

رئيس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت كرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين
او را تعمير كردند.

شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي كه تا قبل از آن
هرگز نشنيده بود . صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد كه صداي ديشب چه بوده اما
آنها به وي گفتند:

« ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي»

مرد با نا اميدي از آنها تشكر كرد و آنجا را ترك كرد.

چند سال بعد ماشين همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وي را به صومعه دعوت كردند ، از وي پذيرايي كردند و ماشينش
را تعمير كردند.. آن شب بازهم او آن صداي مبهوت كننده عجيب را كه چند سال قبل
شنيده بود ، شنيد.

صبح فردا پرسيد كه آن صدا چيست اما راهبان بازهم گفتند:

« ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي»

اين بار مرد گفت «بسيار خوب ، بسيار خوب ، من حاضرم حتي زندگي ام را براي
دانستن فدا كنم. اگر تنها راهي كه من مي توانم پاسخ اين سوال را بدانم اين است
كه راهب باشم ، من حاضرم . بگوئيد چگونه مي توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو بايد به تمام نقاط كره زمين سفر كني و به ما بگويي چه
تعدادي برگ گياه روي زمين وجود دارد و همينطور بايد تعداد دقيق سنگ هاي روي
زمين را به ما بگويي. وقتي توانستي پاسخ اين دو سوال را بدهي تو يك راهب خواهي
شد.»

مرد تصميمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :‌« من به تمام نقاط كرده زمين سفر كردم و عمر خودم را وقف كاري كه از
من خواسته بوديد كردم . تعداد برگ هاي گياه دنيا 371,145,236, 284,232 عدد
است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روي زمين وجود دارد»

راهبان پاسخ دادند :« تبريك مي گوييم . پاسخ هاي تو كاملا صحيح است . اكنون تو
يك راهب هستي.
ما اكنون مي توانيم منبع آن صدا را به تو نشان بدهيم..»

رئيس راهب هاي صومعه مرد را به سمت يك در چوبي راهنمايي كرد و به مرد گفت :
«صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگيره در را چرخاند ولي در قفل بود . مرد گفت :« ممكن است كليد اين در
را به من بدهيد؟»

راهب ها كليد را به او دادند و او در را باز كرد.

پشت در چوبي يك در سنگي بود . مرد درخواست كرد تا كليد در سنگي را هم به او
بدهند..

راهب ها كليد را به او دادند و او در سنگي را هم باز كرد. پشت در سنگي هم دري
از ياقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست كليد كرد .

پشت آن در نيز در ديگري از جنس ياقوت كبود قرار داشت.

و همينطور پشت هر دري در ديگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، ياقوت زرد و لعل بنفش
قرار داشت.

در نهايت رئيس راهب ها گفت:« اين كليد آخرين در است » . مرد كه از در هاي بي
پايان خلاص شده بود قدري تسلي يافت. او قفل در را باز كرد. دستگيره را چرخاند
و در را باز كرد . وقتي پشت در را ديد و متوجه شد كه منبع صدا چه بوده است
متحير شد. چيزي كه او ديد واقعا شگفت انگيز و باور نكردني بود.

.

.

.



.....اما من نمي توانم بگويم او چه چيزي پشت در ديد ، چون شما راهب نيستيد .

لطفا به من بد نگوييد؛ خودمم دارم دنبال اون كسي كه اينو براي من فرستاده مي
گردم تا حقشو كف دستش بگذارم


دسته ها :
شنبه اول 7 1391 5:1 صبح

 

 

صداي گريه مي‏آيد … صداي ضجه فرشتگان

بقيع، امشب دوباره، در خاك تو خورشيدي خواهد دميد و ستاره‏اي به آسمان خواهد شتافت


دسته ها :
شنبه بیست و پنجم 6 1391 1:48 صبح

روزگاري مريد ومرشدي خردمند در سفر بودند. در يكي از سفر هايشان در بياباني گم شدند وتا آمدند راهي پيدا كنند شب فرا رسيد. نا گهان از دور نوري ديدند وبا شتاب سمت آن رفتند. ديدند زني در چادر محقري با چند فرزند خود زندگي مي كند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نيز از شير تنها بزي كه داشت به آن ها داد تا گرسنگي راه بدر كنند.

روز بعد مريد و مرشد از زن تشكر كردند و به راه خود ادامه دادند. در مسير، مريد همواره در فكرآن زن بود و اين كه چگونه فقط با يك بز زندگي مي گذرانند و اي كاش قادر بودند به آن زن كمك مي كردند،تا اين كه به مرشد خود قضيه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندكي تامل پاسخ داد:"اگر واقعا مي خواهي به آن ها كمك كني برگرد و بزشان را بكش!".

مريد ابتدا بسيار متعجب شد ولي از آن جا كه به مرشد خود ايمان داشت چيزي نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاريكي كشت واز آن جا دور شد....

سال هاي سال گذشت و مريد همواره در اين فكر بود كه بر سر آن زن و بجه هايش چه آمد.
روزي از روزها مريد ومرشد قصه ما وارد شهري زيبا شدند كه از نظر تجاري نگين آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصري در داخل شهر راهنمايي كردند.صاحب قصر زني بود با لباس هاي بسيار مجلل و خدم و حشم فراوان كه طبق عادتش به گرمي از مسافرين استقبال و پذيرايي كرد، و دستور داد به آن ها لباس جديد داده و اسباب راحتي و استراحت فراهم كنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهاي موفقيت وي جويا شوند. زن نيز چون آن ها را مريد و مرشدي فرزانه يافت، پذيرفت و شرح حال خود اين گونه بيان نمود:

سال هاي بسيار پيش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزي كه داشتيم زندگي سپري مي كرديم. يك روز صبح ديديم كه بزمان مرده و ديگر هيچ نداريم. ابتدا بسيار اندوهگين شديم ولي پس از مدتي مجبور شديم براي گذران زندگي با فرزندانم هر كدام به كاري روي آوريم.ابتدا بسيار سخت بود ولي كم كم هر كدام از فرزندانم موفقيت هايي در كارشان كسب كردند.فرزند بزرگ ترم زمين زراعي مستعدي در آن نزديكي يافت. فرزند ديگرم معدني از فلزات گرانبها پيدا كرد وديگري با قبايل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتي با آن ثروت شهري را بنا نهاديم و حال در كنار هم زندگي مي كنيم.
مريد كه پي به راز مسئله برده بود از خوشحالي اشك در چشمانش حلقه زده بود....

نتيجه:
هر يك از ما بزي داريم كه اكتفا به آن مانع رشدمان است،و بايد براي رسيدن به موفقيت و موقعيت بهتر آن را فدا كنيم.

دسته ها : مانع رشد
سه شنبه جهاردهم 6 1391 6:28 صبح
دسته ها : كلامي از شيخ
يکشنبه دوازدهم 6 1391 6:20 صبح
اين خانوم شيطان رو درس ميده
 
 

 

يك روز يك زن و مرد ماشينشون با هم تصادف ناجوري مي كنه ،بطوريكه ماشين هردوشون بشدت آسيب ميبينه .

ولي هردوشون بطرز معجزه آسايي جون سالم بدر مي برن.

وقتي كه هر دو از ماشينشون كه حالا تبديل به آهن قراضه شده بيرون ميان ، رانندهء خانم بر ميگرده ميگه:
- آه چه جالب شما مرد هستيد!…. ببينيد چه بروز ماشينامون اومده !همه چيز داغون شده ولي ما سالم هستيم …. ! اين بايد نشونه اي از طرف خدا باشه كه اينطوري با هم ملاقات كنيم و ارتباط مشتركي رو با صلح و صفا آغاز كنيم …!


مرد با هيجان پاسخ ميگه:
- اوه … “بله كاملا” …با شما موافقم اين بايد نشونه اي از طرف خدا باشه !

بعد اون خانم زيبا ادامه مي ده و مي گه :
- ببين يك معجزه ديگه! ماشين من كاملا داغون شده ولي اين شيشه مشروب سالمه .مطمئنا خدا خواسته كه اين شيشه مشروب سالم بمونه تا ما اين تصادف خوش يمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگيريم !

و بعد خانم بطري رو به مرد ميده .


مرد سرش رو به علامت تصديق تكان ميده و درب بطري رو باز مي كنه و نصف شيشه مشروب رو مي نوشه و بطري رو برمي گردونه به زن .

زن درب بطري رو مي بنده و شيشه رو برمي گردونه به مرد.

مرد مي گه شما نمي نوشيد؟!


زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب مي گه :
- نه عزيزم ، فكر مي كنم الان بهتره منتظر پليس باشيم !!!

دسته ها :
شنبه یازدهم 6 1391 6:7 صبح
21 درس زندگي

  

1 به مردم بيش از آنچه انتظار دارند بدهيد و اين كار را با شادماني انجام دهيد .

2 با مرد يا زني ازدواج كنيد كه عاشق صحبت كردن با او هستيد. براي اينكه وقتي پيرتر مي‌شويد، مهارت هاي مكالمه اي مثل ديگر مهارت ها خيلي مهم مي‌شوند .

3 همه ي آنچه را كه مي‌شنويد باور نكنيد، همه ي آنچه را كه داريد خرج نكنيد و يا همان قدر كه مي‌خواهيد نخوابيد.

4 وقتي مي‌گوييد: دوستت دارم. منظورتان همين باشد .

5 وقتي مي‌گوييد :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه كنيد .

6 قبل از اينكه ازدواج كنيد حداقل شش ماه نامزد باشيد .

7 به عشق در اولين نگاه باور داشته باشيد .

8 هيچ وقت به رؤياهاي كسي نخنديد. مردمي‌كه رؤيا ندارند هيچ چيز ندارند.

9 عميقاً و با احساس عشق بورزيد. ممكن است آسيب ببينيد ولي اين تنها راهي است كه به طور كامل زندگي مي‌كنيد .

10 در اختلافات منصفانه بجنگيد و از كسي هم نام نبريد .

11مردم را از طريق خويشاوندانشان داوري نكنيد .

12 آرام صحبت كنيد ولي سريع فكر كنيد .

13 وقتي كسي از شما سوالي مي‌پرسد كه نمي‌خواهيد پاسخ دهيد، لبخندي بزنيد و بگوييد :چرا مي‌خواهي اين را بداني؟

14 به خاطر داشته باشيد كه عشق بزرگ و موفقيت هاي بزرگ مستلزم ريسك هاي بزرگ هستند .

15 وقتي كسي عطسه مي‌كند به او بگوييد :عافيت باشد .

16 وقتي چيزي را از دست مي‌دهيد، درس گرفتن از آن را از دست ندهيد .

17 اين سه نكته را به ياد داشته باشيد: احترام به خود، احترام به ديگران و مسئوليت همه كارهايتان را پذيرفتن.

18 اجازه ندهيد يك اختلاف كوچك به دوستي بزرگتان صدمه بزند .

19 وقتي متوجه مي‌شويد كه كه اشتباهي مرتكب شده ايد، فوراً براي اصلاح آن اقدام كنيد .

20 وقتي تلفن را بر مي‌داريد لبخند بزنيد، كسي كه تلفن كرده آن را در صداي شما مي‌شنود .

21 زماني را براي تنها بودن اختصاص دهيد.


دسته ها :
سه شنبه هفتم 6 1391 7:22 بعد از ظهر

همين اول  بخنديد :))))

 

 

طرف دندونش درد مي كرده ميره دكتر ميگه: همه رو بكش بجز اوني كه درد مي كنه ! دكتر ميگه چرا ؟ ميگه: بذار مثل سگ تنها بمونه ! ................................. فارسي: دوست دارم انگليسي: آي لاو يو فرانسه: ژ تم اسپانيول: ته آمُ ايتاليايي: تي آمُ آلماني:ايش ليبه ديش دخترونه: بولولو مولي‌ گوجي بوچ بوچ! ................................. اين حرف بزرگمهر كه مي گفت “سحرخيز باش تا كامروا شوي” رو زياد جدي نگير دور و بر ما، سحر خيز ها يا كله پز شدند يا نانوا ! ................................. دست خط دكتر ! چيزي كه تو مي بيني: ∮₪₩₮£ چيزي كه داروخانه مي خونه : آسپيرين ۵۰۰ ميلي گرم ! ................................. عشق به شكل پرواز پرنده ست ولي شاعر دقيقن ذكر نكرده كدوم پرنده لاشخور يا كركس يا جغد ! ................................. خــدايــا مــارو بُـكـش ، بــچـه هـاي مـــارو بُـكــش اقــوام ِ مــارو بُـكـش ، پــدر و مــادر ِ مــارو بُـكـش خـدايـا اصـلا هــر چـي مــار تــو دنـيــاســت بُـكــش ! ................................. غضنفر ميره رستوران ميگه : جوجه دارين ؟ گارسون : آره ميگه : دونش بدين نميره ! ................................. شمارم توگوشيت تارعنكبوت گرفته (طرح خجالت دادن بي وفاها) ................................. يه روز به فرشته آفرينش ميگن غضنفر رو چطور آفريدي؟ ميگه يكم خاك رو با كود قاطي كرديم ميگن حيف نون رو چطور آفريدي؟ ميگه اصلا خاك قاطيش نكرديم ! ................................. قابل توجه شما دانشجوي عزيز واحد دانشگاهي دو حالت داره: ۱- واحد هاي سختو كه نميشه خوند ۲- واحد هاي آسون هم كه ارزش خوندن نداره ! ................................. پسرها به خاطر دوستاشون حتي از عشقشون ميگذرن ولي دخترا براي اينكه پسري رو بدست بيارن آرزو ميكنن كه سر به تن دختراي ديگه نباشه ! ................................. ميدونستيد بر طبق قانون اگه ۱ مرد با ۱ زن مجرد تصادف كنه و منجر به نقص عضو او بشه بايد با او ازدواج كنه ؟ فقط هول نشيد …خيابون پر ماشينه اين ماشين نشد … ماشين بعدي به اميد موفقيت ! ................................. شارژ فرستادن حيف نون به نامزدش : ||||||||||||||||||| عزيزم خودت با ناخن پاكش كن ! ................................. دعاي حيف نون : خدايا به خاطر تمام چيز هايي كه دادي ندادي دادي پس گرفتي ندادي بعدا ميخواي بدي دادي بعدا ميخواي پس بگيري ندادي ميگي دادي اصلا نميخواي بدي نداده بودي فكر كردي دادي نميدي هي ميگي ميدم ، شكرت ! ................................. ضرب المثل جديد : موش تو سوراخ نميرفت تف ميزد به دمش ! ................................. حيف نون ناراحت بوده از ميپرس چرا ؟ ميگه نمي دونم چرا زنا اين قدر به شوهراشون مشكوكن ۴ تا زن دارم همشون اينجورين ! ................................. ازدواج نكنيد اما اگر خداي نكرده ازدواج كرديد واسه زناتون ماشين ظرف شويي نخريد از نعمت بغل كردنشون موقع ظرف شستن محروم ميشيد ! ................................. حيف نون رو سگ هار گاز ميگيره ، سگه جنون گاوي ميگيره !

دوشنبه ششم 6 1391 11:6 بعد از ظهر
مفهوم برخي كلمات

  

طلاق: مرحله اي مابين ازدواج و مرگ .

كار: وقفه اي مشمئز كننده بين خواب و خواب .

فردا: يك تكنولوژي ساده براي رهايي از كارهاي امروز.

مرگ: درمان دردها به طور ناگهاني و با كمترين مخارج .

مغز: ارگاني از بدن كه ما فكر مي كنيم كه فكر مي كند.

روماتيسم: عشقولانه ترين بيماري كشف شده تاكنون .

تجربه: نامي كه آدم ها روي اشتباهات خود مي گذارند .

پارادوكس: نسخه دو پزشك براي يك بيمار، نشانگر آن است .

دانشگاه: يك دوره چهارساله كه … چيز بيشتري يادم نمي آيد .

كشمش: انگوري كه خود را ساعت ها زير آفتاب برنزه كرده است .

راز: عبارتي كه روزي قرار است به كسي بگوييد و پشيمان شويد .

 

لباسشويي: يكي از لوازم خانگي كه مخصوص خوردن جوراب است .

خلاق: آدمي كه حداقل بيست دليل براي انتخاب روش ابلهانه خود دارد.

بزرگسال: فردي كه از سن رشد طولي گذشته و مشغول رشد عرضي است.

لوازم آرايشي: ابزاري كه زن زيبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان مي دهد.

عشق: يكي از خفن ترين بيماري هاي بشر كه تنها راه از بين رفتنش، ازدواج است.

ماليات: مي گويند بايد با لبخند پرداخت كرد، اما من امتحان كردم، نقد مي خواستند.

منوآل (هلپ): قسمتي از رايانه كه به شما در يافتن سوال هاي بيشتر كمك مي كند .

بيماري خوشخيم: يك بيماري كه قرار نيست به اين زودي ها از دستش خلاص بشويد .

بكاپ: كاري كه هميشه وقتي يادتان مي افتد انجام دهيد كه اطلاعاتتان به فنا رفته است.

گياهخواري: طريقه اي از زندگي كه قديما، شكارچيان دست و پا چلفتي اختراع كرده بودند.

ازدواج: وقتي كه دو نفر تبديل به يك نفر مي شوند، اما مشكل اينجاست كه دقيقا كدام يك؟

رزومه: جمع آوري هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستيابي به يك شغل پردرآمدتر

پيري: وقتي آره يعني نه، شايد يعني حتما، جالبه يعني خاطره و نوه آويزان از يخچال مي شود.

هالك شگفت انگيز: بر و بچه هاي بدنساز، پس از پايان تمرين، چنين تصوري از هيكل خود دارند.

صداقت: حالتي كه شما پس از نوشيدن هفده دلستر ليمويي پشت سر هم دچارش مي شويد.

جالبه: كلمه اي كه در چت هاي محترمانه، به منظور پايان مكالمه طرف مقابل استفاده مي شود.

و غيره: علامتي كه اين مفهوم را مي رساند؛ شما بيش از چيزي كه واقعا مي فهميد، مي فهميد.

كمك هاي خارجي: انتقال پول از مردم فقير در كشورهاي ثروتمند به افراد ثروتمند در كشورهاي فقير.

پزشك: آدمي كه با قرص هايش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هديه مي دهد.

خانه داري: مجموعه كارهايي كه درون خانه صورت مي گيرد، شامل خوابيدن تا لنگ ظهر و تماشاي تلويزيون

دبستان: روزهاي خوش نوجواني، مشق شب، فحش بابا، فلك معلم، شلنگ ناظم، خوشي در مراسم ختم.

فهرست خريد: ليستي كه تهيه اش ساعت ها طول مي كشد اما در فروشگاه به ياد مي آوريد كه جا گذاشته ايد.

آنتيك: وسيله اي كه اجداد شما خريده اند و پدر و مادر شما خود را از شر آنها خلاص كرده اند و حالا شما دوباره براي خريد آن، پول گزافي پياده مي شويد.

 

با معروف ترين چربي سوزها آشنا شويد

 

گاهي اوقات برخي از افراد دوست ندارند خيلي ورزش كنند و بيشتر مي خواهند با استفاده از غذاهاي جايگزين ميزان زيادي وزن را كم كنند. در ادامه به برخي از اين جايگزين ها اشاره مي كنيم:

● آب

آب به طور طبيعي جلوي گرسنگي را مي گيرد. تحقيقات فراواني نشان داده نوشيدن آب فراوان، به كاهش سريع تر وزنتان كمك مي كند. طبق بررسي هاي محققان آلماني با خوردن روزانه ۴۸۱ گرم آب، متابوليسم بدن ۳۰ درصد افزايش مي يابد: در ضمن نوشيدن آب جلوي گرسنگي را هم مي گيرد و تا حدي سير كننده است.

● چاي سبز

به جاي اينكه معتاد به مصرف چاي سياه و قهوه به دليل كافئين بالا شويد، چاي سبز بنوشيد. تحقيقات نشان داده است مصرف چاي سبز متابوليسم بدن را افزايش مي دهد و به كاهش وزن كمك مي كند. اين نوشيدني پر فايده خواص ضد سرطاني دارد و جلوي ناراحتي هاي قلبي عروقي را مي گيرد.

● شير

تحقيقات اخير پژوهشگران نشان داده كلسيم به كاهش وزن كمك مي كند. البته هنگام خريد لبنيات بايد اين نكته را مدنظر بگيريد كه لبنيات كم چرب تهيه كنيد.

● سوپ

سوپ، پيش غذا يا عصرانه خوبي است. طبق بررسي هاي پژوهشگران دانشگاه Pennstate افرادي كه به عنوان پيش غذا سوپ مي خورند ۱۰۰ كالري كمتر در روز مصرف مي كنند و وزن كم مي كنند.

● غلات كامل

متخصصان توصيه مي كنند به جاي نان سفيد و برنج سفيد فيبر بيشتري مصرف كنيد و غلات كامل را در برنامه غذايي خود بگنجانيد. غلات كامل احساس سيري را القا مي كنند. درحالي كه غلات تصفيه شده حاوي قند بوده و گرسنه مي كنند. غلات كامل متابوليسم را بهبود مي بخشند و زمان هضم و جذب مواد غذايي را افزايش مي دهند.

● گوشت مرغ

تحقيقات فراواني نشان داده است مصرف پروتئين بالا مي تواند به كاهش چربي و افزايش بافت ماهيچه اي كمك كند. مصرف ۸۵ گرم گوشت مرغ بدون پوست حاوي ۱۲۰ كالري، ۲۶ گرم پروتئين و يك گرم چربي است.

● گريپ فروت

تمامي منابع ويتامين C مي تواند ميزان ترشح انسولين را كاهش مي دهد و سبب كاهش وزن شود. البته اگر دارو مصرف مي كنيد در رابطه با مصرف همزمان آن با مركبات با پزشك خود مشورت كنيد. زيرا گاهي اين مواد بر هم تاثير منفي مي گذارند.

دسته ها :
يکشنبه پنجم 6 1391 10:44 بعد از ظهر
X