داستاني واقعي از يك محيط بان
نامش اصغر درخشان است،او يكي از محيطبانهاي پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محيطباني كه افتخار ميكند به رسالتي كه برعهده گرفته است . چندي پيش دوباره او را ديدم، اينبار در كنار زاينده رود و در نزديكيهاي منطقه حفاظت شده شيدا . برايم داستاني را تعريف كرد كه تكانم داد و اشك از چشمانم جاري ساخت.
روزي كه مشغول گشت زني در منطقه حفاظت شده شيدا بوده است، متوجه انباشت مقداري لاشه مرغ ميشود كه احتمالاً از طريق مرغداريهاي محل و پنهاني در آن ناحيه تخليه شده بودند. وي ميگويد: در همان لحظه كه ميخواستم به سمت لاشهها حركت كنم، ديدم يك روباه به سرعت به سمت آنها رفته و ميكوشد تا لاشهها را استتار كند و سپس از منطقه دور ميشود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جاي مرغها را عوض ميكند …
از او ميپرسم: چرا اين كار را كردي؟ ميگويد: ميخواستم ببينم آيا واقعاً آنقدر كه ميگويند: روباهها باهوش هستند، درست است يا خير؟
خلاصه اصغر گوشهاي كمين ميكند تا روباه دوباره برگردد … منتها اينبار با كمال تعجب، درمييابد كه روباه قصهي ما تنها نيست و با خود چند روباه ديگر را هم آورده است. آنها اما هر چه ميگردند، لاشه مرغها را نمييابند … تا سرانجام، همهي روباهها خسته شده و به دور روباه اصلي، حلقه ميزنند …
اصغر ميگويد: آنچه كه داشتم ميديدم، برايم باوركردني نبود و اگر با چشم خودم نميديدم، امكان نداشت كه قبول كنم … زيرا روباهي كه در مركز حلقه ايستاده بود، نخست به تك تك روباهها نگاه كرد و آنگاه، ناگهان مانند يك لاشه بر زمين افتاد و بيحركت ماند . اصغر خود را بلافاصله به محل رساند كه سبب شد تا ديگر روباهها منطقه را ترك كنند اما به اين نتيجه رسيد كه حقيقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشك منطقه، آقاي دكتر تراكنه را هم خبر كرد؛ اما او نيز نتوانست كاري بكند زيرا واقعاً روباه مرده بود حيرتانگيزتر آن كه پس از معاينه و كالبدشكافي لاشه حيوان، معلوم شد كه روباه قصه ما در اثر ايست قلبي، جانش را از دست داده است ! آري روباهها هم ممكن است چنان در پيشگاه رفقاي خود، احساس شرمساري و خجالت كنند كه توان از دست داده و سكته كنند.
روباه شيدا، بي شك روباه بامرامي بود كه دلش نميخواست به تنهايي آن همه غذا را بخورد و براي همين رفقايش را خبر كرد و بيشك، من اگر جاي اصغر بودم، آن آزار را روا نميداشتم و ميگذاشتم تا آنها از آن غذا بي هيچ ترسي نوش جان كنند اما عملكرد اصغر سبب شد تا دريچهاي ديگر به سوي جهان حيوانات گشوده شود و ما دريابيم كه چه قوانين و سلوكي در بين آنها جاري است .
روباهها، انگار جوانمردي و رفاقت و مرام و شرمندگي را خوب ميفهمند؛