معرفی وبلاگ
آرزوی خوبی حقایقی جالب و افسانه و نـگاهی به آینـده نـزدیک
صفحه ها
دسته
salllllllllllllam2
salllllllllllllam
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 196378
تعداد نوشته ها : 48
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
در باب مديريت
 
 
 
مصاحبه شغلي
در پايان مصاحبه شغلي براي استخدام در شركتي، مدير منابع انساني شركت از مهندس جوان صفر كيلومتر ام آي تي پرسيد: « براي شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چيست؟»
مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اينكه چه مزايايي داده شود.»
مدير منابع انساني گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطيلي، 14 روز
تعطيلي با حقوق، بيمه كامل درماني و حقوق بازنشستگي ويژه و خودروي شيك و مدل بالا چيست؟»
مهندس جوان از جا پريد و با تعجب پرسيد: «شوخي مي‌كنيد؟ »
مدير منابع انساني گفت: «بله، اما يادت باشه اول تو شروع كردي.
 
 
كارمند تازه وارد
مردي به استخدام يك شركت بزرگ درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا
تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»
صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو
با كي داري حرف مي ‌زني؟»
كارمند تازه وارد گفت: «نه»
صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»
مدير اجرايي گفت: «نه»
كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.
 
 
اشتباه موردي
كارمندي به دفتر رئيس خود مي‌رود و مي‌گويد: «معني اين چيست؟ شما 200
دلار كمتر از چيزي كه توافق كرده بوديم به من پرداخت كرديد.»
رئيس پاسخ مي دهد: «خودم مي‌دانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بيشتر به تو پرداخت كردم هيچ شكايتي نكردي.»
كارمند با حاضر جوابي پاسخ مي دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه هاي
موردي مي گذرم اما وقتي تكرار مي شود وظيفه خود مي دانم به شما گزارش
كنم.»
 
 
زندگي پس از مرگ
رئيس: شما به زندگي پس از مرگ اعتقاد داريد؟
كارمند: بله!
رئيس: خوب است. چون ساعتي پيش پدربزرگتان به اينجا آمده و مي‌خواهد شما را ببيند، همان كه ديروز براي شركت در مراسم تشييع جنازه اش مرخصي گرفته بوديد.
 
 
تصميم قاطع مديريتي
روزي مدير يكي از شركت هاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در راهرو ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد. جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي‌كني؟»
جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در
آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا
پيدايت نشود، تو اخراجي ! ما به كارمندان خود حقوق مي‌دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه
در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي
بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
نكته:
برخي از مديران حتي كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها
را نمي‌شناسند. ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها
گرفته و اجرا مي‌كنند.
 
 
زنگ تفريح
مردي به يك مغازه فروش حيوانات رفت و درخواست يك طوطي كرد. صاحب فروشگاه به سه طوطي خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطي سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتري: «چرا اين طوطي اينقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «اين طوطي توانايي انجام تحقيقات علمي و فني را دارد.»
مشتري: «قيمت طوطي وسطي چقدر است؟‌
صاحب فروشگاه: طوطي وسطي ۱۰۰۰ دلار است. براي اينكه اين طوطي توانايي نوشتن مقاله اي كه در هر مسابقه اي پيروز شود را دارد.»
و سرانجام مشتري از طوطي سوم پرسيد و صاحب فروشگاه گفت: «‌ ۴۰۰۰ دلار.»  مشتري: «اين طوطي چه كاري مي تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگويم من چيز خاصي از اين طوطي نديدم
ولي دو طوطي ديگر او را مدير صدا مي زنند.»

دسته ها :
دوشنبه چهارم 10 1391 4:54 صبح
X